488

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

صبح که از خواب پاشدم رو کردم به آسمون خدا و گفتم من حتی تو خوابم هم بد شانسم... سین خواب دیدم یه روز صبح گفتی بیا ببینمت و من تا شبش هر دری زدم که خودم برسونم بهت نشد ،انگار راه ها کش میومدن تو خواب ،کارها طولانی میشدن،ساعت به سرعت نور میرفت جلو ،قدم هام انقدر سنگین میشدن که یک قدم انگار یک ساعت طول میکشید و آخر شب از روزی که نشد به تو برسم داغون خودم رو پرت کردم روی تخت....و وقتی از خواب بیدار شدم همون حالتی بودم که تو خواب افتاده بودم روی تخت...+من‌ بزرگ شدم سین ،دنیام عوض شد ،شرایط زندگیم تغییر کرد ،حد و مرز های زندگیم تغییر کرد ،یه چی دیگه ساختم از خودم ،انقدر رو خودم کار کردم و قوی شدم که نشکنم ،اما ،تو ! من هنوز نسبت به تو ، فکر و خیال تو ، عکس تو ،عطر تو ،ضعیفم سین ،فقط توئی که میتونی منو بشکنی ، خُرد کنی .آدم حسابی زندگی من میدونم تو به من حتی فکر هم نمیکنی اما منه لعنتی هنوز درگیر توئم بعد این همه سال.... + نوشته شده در ساعت 0:17 توسط حمید  |  488...
ما را در سایت 488 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ymard بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 19:48

نمیدونم چرا یهو حس چسناله اومد سراغم، یکی از بزرگ ترین باگ های من اینکه آدمای زندگیم رو اذیت میکنم ،چجوری ؟ بذار اینجوری بگم من برای اذیت نشدن آدمای خوب زندگیم ازشون دور شدم ،پدر و مادرم ،ن ،برادرم و چند نفر دیگه...من آدم درونگرای هستم ،با من بودن سخته ،در عین آرومی از درون پر از حرفم ،یهو میبیی از اول صبح که از خواب پا میشم تا آخر شب کلا دو کلمه به زبون میارم ،سلام،شب بخیر! سخته ،با من زندگی کردن سخته ...میدونیم چیه الان اینجا حالم خوبه ،تنهام ،با تنهایی خودم حال میکنم .یبار تو خونه بدجور با ن دعوام شد ،حالا این دعوا چجوری بود ؟ ن یقه لباسم گرفته بود دااااد میزد میگفت لعنتی دهنت باز کن دو روز حرف نزدی بگو چه مرگته و من هاج و واج دو روز حواسم تو خونه نبود... + نوشته شده در ساعت 23:46 توسط حمید  |  488...
ما را در سایت 488 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ymard بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 18:41

من: تو لحظه زندگی کناون: نمیشه ،بخدا خسته شدم دیگهمن: بخدا که میشه ،این زندگی لعنتی منتظر من و تو نمیشینه ،کار خودش رو میکنه ،قبل اینکه تو بخوای فکر کنی ،تصمیم بگیری ،دو دوتا چهار تا کنی ،اون کار خودش رو میکنه بعد تو میمونی و اینکه کاش من کار خودم رو کرده بودماون:خوشبحالت که میتونی اینجوری فکر کنیمن:من بگایی زیاد دادن تا به این نتیجه رسیدم ،خیلی وقتا به خودم گفتم کاشکی یه سری از آدم های که تو زندگی من بودن این دل و جرات رو داشتن که برای خودشون زندگی کنن ،برای خودشون تصمیم بگیرن ،برای خودشون انتخاب کنن ،برای عقیده و فکر و خیال دیگران زندگی نکنن ،مگه چقدر زنده هستی ؟حتی شده ۲۴ ساعتاون: حمید یکی مثل من همیشه از اینکه آبروم بره ترسیدممن: آبرو؟ !کاری رو انجام نمیدی برای اینکه فکر میکنی شاید آبروت بخواد بره ؟ پیش کی ؟ ببین عزیز من دنیا تخماتیک تر از این حرفاس زندگی نکنی لذت نبری هیچ گوهی نخوری بخاطر آبرو؟ اصلا یه چیزی تو برای ۲۴ ساعت اونجوری که درون خودت هست تونستی زندگی کنی ؟اون: نمیدونم !شاید اره از دیروز که اومدم اینجا پیش تو میشه ۲۴ ساعت:))من: آفرین ببین چه لذتی داره تو بعد نزدیک به ۴۰ سال ۲۴ ساعت برای خودت زندگی کردی بدون ترس اینکه آبروت بخواد بره یا ترس اینکه کسی تورو با حمید ببینه ،ببخشید اما من برات متاسفم که ۴۰ سال از زندگیت رفت و فقط ۲۴ ساعت زندگی کردیاون:حمید شرایط هر کسی با آدم دیگه فرق میکنه ،تو که خوب میدونی من تو چه خانواده ی بزرگ شدم ،نمیشد ،نذاشتن...من:من با این حرفا قانع نمیشم ،چون خودم پشت پا زدم به همه چی اومدم اینجا حرفای مردم هم گذاشتم پشت سرم چون خواستم زندگی کنم اونجوری که باب میلم بود...+اینجا رامسر ،ساحل آرام.... + نوشته شده در ساعت 14:8 توسط 488...
ما را در سایت 488 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ymard بازدید : 44 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 18:41

یه زمانی از عمرم همیشه شرمنده خودم میشدم ،از ترسی که داشتن ،از کارای که‌ نمیکردم ،از ناامیدی که به سراغم اومده بود،از رابطه های که بخاطر انتهاش از شروعش ترس داشتم،از تلاشی که نمیکردم واسه خودم ،دوست داشتنی که از بازگو کردنش میترسیدم ،از نشدن ها و نه شنیدن ها... میدونید چیه آدم که نمیتونه به خودش دروغ بگه ،میتونه؟ هر کدوم از ما آدما کلی بدهکاری به خودمون داریم که صاف نمیکنیم و این بدهی صبح تا شب بیخ گلومون رو میگیره...بعد از یه زمانی دل رو زدم به دریا ،مدل دلم زندکی کردم هرچی گفت گفتم چشم ،هرکاری خواست براش کردم ،پا رو یه سری عقایدم گذاشتم ،اون مدلی زندگی کردم که دلم ً میخواست ،بعد دیدن نه! بدم نیستا... اونجا بود که با خودم آشتی کردم ،فهمیدم باید کل قوانین دنیا رو بذاری زیر پات و مدل خودت زندگی کنی تا فردا غصه امروزم رو نخورم... + نوشته شده در ساعت 17:30 توسط حمید  |  488...
ما را در سایت 488 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ymard بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 18:41